مدح و ولادت امام سجاد علیه السلام
با تو هر لحظۀ من بوی خدا می گیرد عطر اخلاص و مناجات و دعا می گیرد بچـشان بر دل ما طـعـم عـبـودیّـت را سجـده هـامان به نـگـاه تو بها می گیرد تو ولی نعمت و ما بندۀ لطفت هستیم رحـمت واسـعـه ات دست مرا می گیرد تا بـقـیـعت دل شیــدای مرا راهی کن عـشق از گـوشۀ چشمان تو پا می گیرد آن قدر بنده نوازی که دل چون من هم عـاقـبـت تـذکـرۀ کـرب و بـلا می گـیرد بانی روضهی اربـابی و باران باران چـشـمم از محضر تو اذن بکا می گیرد از تو بر گردن اسلام چه دِیْـنی مانده با فــداکـــاری تو شور حـسیـنی مانده رهـبـر جـان بـه کـف اهـل ولایی آقـا مـظـهـر بی بـدل صـبـر و رضـایی آقا به تو و عزّت و ایثار و شکوهت سوگند عـلـم افــراشـتــۀ خــون خـــدایــی آقــا بـیـرق نهضت ارباب به روی دوشت وارث ســرخـی خــون شـهــدایـی آقـا خطبۀ حـیدری ات کاخ ستم را لرزاند دشـمـن تـو نَـبَــرد راه بـه جــایـی آقــا کربلا را که تو به کوفه و شام آوردی هـمـه دیـدنـد که مـصـبـاح هــدایی آقـا مصحف چشم تو از عشق حکایت دارد راوی غـیــرت و ایـمـان و وفایی آقــا دیـدۀ غـرق به خـون تـو گـواهی داده تـو عــزادار چـهـل سـال مـنـایـی آقــا اشک هم از غم چشمان تو خون میگرید زائـر جـان بـه لـب کـرب و بـلایی آقا چشم های تو از آن ظهر قیامت می خواند دم به دم در همه جا داشت مصیبت می خواند غـربت و بی کسی قـافـله یـادت مانده شـام انـدوه و شب هـلـهـلـه یادت مانده خار غم چشم تو را باز نشانده در خون پـای زخـمی و پُـر از آبـله یادت مانده در خرابه تو هم از پای نشـستی آخر قـامـت خــم شـدۀ نـافــلـه یـادت مـانـده زخـم بی مرهم چـل روز اسـارت آقا سال ها سـلـسـله در سلـسله یادت مانده سالیانی ست که این داغ شهیدت کرده تلـخی طعـنـۀ صد حـرمـله یادت مانده قاتلت درد و غم و بی کسی عاشوراست سالیانی ست دل زخمی ات ارباً ارباست |